یه صدا داره میاد
خوب گوش کن گوشتو خوب تیز کن
ببین حتما میشنوی
صدای اسپیکرت رو کم کن
یه خورده آروم باش حرکت نکن حتما میشنوی
شنیدی
خیلی خوبه :: حالا بگو صدای چیه
نمیدونی
خوب معلومه صدای قلب منه
اینروزها قلبم شدید میزنه
خیلی . . . خیلی
فکر میکنم قلبم رو دارم واگذار میکنم
احساس میکنم اون کسی رو که میخوام پیدا کردم
بهش خیلی چیزها گفتم
خیلی حرفها <.>ـ<.> باهاش رو راست بودم و گفتم موقعیتم چیه :: همه چی رو گفتم
تا موند آخری !؟! بهش گفتم هر از گاهی حالم بد میشه و از بینیم خون میاد و سر دردهای شدید میگیرم .
نمیدونم شاید بهتر بود نمیگفتم چون به محض گفتن این یه مورد قیافش عوض شد و بهم گفت: مگه چته ؟ گفتم : هیچی ¤¤ خودم هم نمیدونم شاید مسخره بازی باشه بعدش هم خندیدم
اما اون جدی بود و اصلا دوست نداشت از کنار این موضوع به راحتی عبور کنه ضمنا خیلی هم ناراحت بود از این قسمت ماجرا . من هم خودمو جمع جور کردم و بایه لحن نه تند و نه آروم گفتم من همه چی و گفتم که بعدا نگی تو منو گول زدی . و بعدش هم رفتم تو فکر که چقدر اون ناراحت شده .
تو خودم بودم به صورتش نگاه میکردم اما افکارم جای دیگه بود احساس میکردم که اون دیگه منو نمیپذیره و همه چی تموم شد . اون قدر تو خودم بودم که دستهاشو تو دستم حس نکردم
گوشه چشمش کمی خیس بود و گفت: تو نباید ناراحت باشی چیزی نیست من تا آخرش باهات هستم . باز هم متوجه نبودم دستم رو محکم فشرد و گفت: آهای کجایی ؟؟
به خودم اومدم و گفتم هیچ جا پیش تو هستم ::: بعد هم بهش گفتم من باید برم
اون دستمو محکم گرفت و منو نشوند رو مبل و گفت: اصلا متوجه شدی بهت چی گفتم یا نه
من هم که روحیم رو باخته بودم گفتم نه :: اون با نرمی خاصی گفت: بهزاد من برات وقت میگیرم میریم دکتر قبوله ؟ من هم بهش گفتم من خیلی رفتم دنبال این قضیه؛ ولش کن
اما اون با جدیت تموم با من صحبت میکردو میگفت امکان نداره باید بریم دکتر .
خلاصه ما تسلیم شدیم و قرار شد که یه وقت بگیره برام البته در کنار خودش :: که با هم بریم دکتر .
هم خوشحال هستم هم نگران ::: میدونی چرا؟ بهم گفت: چرا ؟ بهش گفتم: میترسم
گفت: از چی؟ گفتم: نمیدونم.
الان هم که دارم این مطالبو اینجا مینویسم حال و احوال خوشی ندارم
قلبم تند تند میزنه نگرانم یه جور ترس دارم
هیچکس هم نیست که باهام در این مورد حرف بزنه نه در مورد انتخابم در مورد استرس و این حرفها .... حداقل کمی آرومم کنه .
سلام عزیزم
چرا اینقدر نگران و مضطربی؟ انشا ا... که چیزه زیاد مهمی نیست و هر چه زودتر به بهبودی کامل می رسی
به من هم سری بزن ممنون می شم
پارسا
( در صورت تمایل به شرکت در شرکت سرمایه گذاری EBL برام تو قسمت نظرات نظر بده تا با هم بیشتر صحبت کنیم !!!)