.:: SEPNA ::.

از هر دری سخنی

.:: SEPNA ::.

از هر دری سخنی

روز نوشت من


الان از دکتر برگشتم
نیمخوام بگم بهم چی گفت : ......؟
بنده خدا هم برام نوبت گرفت و هم باهام اومد دکتر؛ هم با دکتر حرف زد البته بدون حضور من
که من هم خیلی کنجکاوم بدونم چی میگفتن .
اون دکتر؛ فامیل دورشون هست اتفاقا مطبش نزدیک هم بود به خونمون .
خب بگذریم .
آخ که تو چقدر با محبت هستی :: پیشت احساس غریبی نمیکنم ::: خودمونیم بد جوری پا بندش شدم
اینروزها که موبایلم قطع شده خیلی سخته تماس گرفتن باهاش
خلاصه حرف آخر عاشقش هستم
اون دختر خوبیه و من هم باید این قدر شناسی رو با رفتار خوب؛ خوش اخلاقی؛ صداقت و از همه مهمتر بدون دورنگی و دروغ باهاش باشم :::
اون هنوز بهم جواب مثبت نداده اما رفتارش بهم اینو میگه که  تمایل داره
خدا میشه من هم به خواسته ام برسم 
کمکم کن خدا
بهش گفتم که من یه پیر مرد آسمون جل هستم اما بهت قول میدم یه زندگی خوب برات فراهم کنم ::: قول میدم برات تو زندگی یه هم دم خوب باشم :: گفتم بهش که من یه دوست برات خواهم بود 

من چیزی ندارم اما همه تلاش خودم رو میکنم
باید بتونم قبول مسئولیت بکنم
و البته من مطمئن هستم به خودم و میدونم که میتونم


*************************************


دیشب بارون خیلی قشنگی بارید
خیلی خوب بود
رفتم تو بالکن خونمون
چایی هم ریختم و تو اون هوا که خیلی میچسبید خوردم
راستش من به گرما خیلی حساس هستم و اصلا طاقت گرما ندارم
دلم میخواد همیشه هوا خنک باشه
به هر حال دیشب انگار که مرداد ماه نیست و تو ماه آبان یا آذر هستیم
خیلی خوب بود



خودم خوشم اومد از این عنوان ::: شاید بهتر باشه اسم وبلاگ رو عوض کنم بذارم
(روز نوشت من)







نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد