دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنه کفش فرارو ور کشید آستین همت بالا زدو رفت
یه دفعه بچه شدو تنگ غروب سنگ توی شیشه فردا زدو رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوا زدو رفت
دفتر گذشته ها رو پاره کرد نامه فرداهارو تا زدو رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوا زدو رفت
دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
زنده ها خیلی براش کهنه بودن خودشو تو مرده ها جازدو رفت
هوای تازه دلش میخواست ولی آخرش توی غبارا زدو رفت
دنبال کلید خوشبختی میگشت خودشم قفلی تو قفلها زدو رفت
یه دفعه بچه شدو تنگ غروب سنگ توی شیشه فردا زدو رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوا زدو رفت
خودمونیم این شعر خیلی قشنگه اینطور نیست ؟
آره واقعا قشنگه
بهم سر بزنی خوشحال میشم...
خوش بحال حوا....چون تنها زنی بود که شوهرش آدم بود